۶-

تو اوج ترافیک کاری یه دفعه یاد تو می افتم و اشک توی چشمام جمع میشه. 

واااااااااای که چقدر دلم برات تنگ شده  

ماه دیگه میشه یک سال ...

هنوزم باورم نمیشه 

باورم نمیشه 

دلم تنگ شده 

کاش میشد فقط یه لحظه صداتو بشنوم 

دلم تنگ شده واست 

تنگ 

....

نظرات 4 + ارسال نظر
نازلی سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:01 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام
بیشتر پستهاتون رو خوندم خیلی احساس تنهایی رو لمس کردم . منم تنهام خیلی زیاد و توصیف تنهاییها رو دوست دارم . ولی خیلی غم انگیزه. همه بهم میگن که چرا اینهمه نوشته هات غم داره خوب شاید غمگینم.
نوشته شما به دلم نشست. موفق باشید.

مرسی نازلی جان
راستش من خودم خیلی سعی می کنم فرار کنم از اینجور نوشتن ولی هر وقت می نویسم همینی میشه که می بینی...

حمیدرضا سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:02 ب.ظ http://forooghekosar.blogsky.com

فکر کنم که تو هم مثل من شکست عشقی خوردی نه؟!!!!!
ولی من مثل تو نمیتونم اونو فراموش کنم
خوش به حالت
شایدم هنوز عاشق نبودی!!!!!!!!!!!!!!

به نظر تو فراموش کردم که دارم در موردش می نویسم؟!!!!

نازلی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

حقیقتش اینه که منم نمیخوام که اینطوری بنویسم ولی به قول تو اینطوری میشم نمیدونم چرا ولی وقتی دقت میکنم میبنم که در ناخودآگاهم خیلی تنها هستم.
موفق باشید. اگه دوست داشتید داستانهای منو بخونید. شاید خوشتون اومد.

شایدم همون ناخودآگاهه به قول تو که...
نازلی جان حتما بهت سر می زنم و داستانها را هم می خونم عزیزم

نازلی شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام
هی میام اینجا سر میزنم پس چرا نمی نویسی. دلم برای نوشته هات تنگ شد.

سلام عزیزم
مرسی که میای و میخونیم. نازلی جان گاهی از نوشتن هم فرار می کنم.فکر می کنم حرفام تکراری شدن...ولی الان سعی کردم یه کمی بنویسم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد