سلام بیشتر پستهاتون رو خوندم خیلی احساس تنهایی رو لمس کردم . منم تنهام خیلی زیاد و توصیف تنهاییها رو دوست دارم . ولی خیلی غم انگیزه. همه بهم میگن که چرا اینهمه نوشته هات غم داره خوب شاید غمگینم. نوشته شما به دلم نشست. موفق باشید.
مرسی نازلی جان راستش من خودم خیلی سعی می کنم فرار کنم از اینجور نوشتن ولی هر وقت می نویسم همینی میشه که می بینی...
حقیقتش اینه که منم نمیخوام که اینطوری بنویسم ولی به قول تو اینطوری میشم نمیدونم چرا ولی وقتی دقت میکنم میبنم که در ناخودآگاهم خیلی تنها هستم. موفق باشید. اگه دوست داشتید داستانهای منو بخونید. شاید خوشتون اومد.
شایدم همون ناخودآگاهه به قول تو که... نازلی جان حتما بهت سر می زنم و داستانها را هم می خونم عزیزم
سلام
بیشتر پستهاتون رو خوندم خیلی احساس تنهایی رو لمس کردم . منم تنهام خیلی زیاد و توصیف تنهاییها رو دوست دارم . ولی خیلی غم انگیزه. همه بهم میگن که چرا اینهمه نوشته هات غم داره خوب شاید غمگینم.
نوشته شما به دلم نشست. موفق باشید.
مرسی نازلی جان
راستش من خودم خیلی سعی می کنم فرار کنم از اینجور نوشتن ولی هر وقت می نویسم همینی میشه که می بینی...
فکر کنم که تو هم مثل من شکست عشقی خوردی نه؟!!!!!
ولی من مثل تو نمیتونم اونو فراموش کنم
خوش به حالت
شایدم هنوز عاشق نبودی!!!!!!!!!!!!!!
به نظر تو فراموش کردم که دارم در موردش می نویسم؟!!!!
حقیقتش اینه که منم نمیخوام که اینطوری بنویسم ولی به قول تو اینطوری میشم نمیدونم چرا ولی وقتی دقت میکنم میبنم که در ناخودآگاهم خیلی تنها هستم.
موفق باشید. اگه دوست داشتید داستانهای منو بخونید. شاید خوشتون اومد.
شایدم همون ناخودآگاهه به قول تو که...
نازلی جان حتما بهت سر می زنم و داستانها را هم می خونم عزیزم
سلام
هی میام اینجا سر میزنم پس چرا نمی نویسی. دلم برای نوشته هات تنگ شد.
سلام عزیزم
مرسی که میای و میخونیم. نازلی جان گاهی از نوشتن هم فرار می کنم.فکر می کنم حرفام تکراری شدن...ولی الان سعی کردم یه کمی بنویسم...