از کسی که صادق نیست، قول صداقت مگیر...
چون این بار با خیال باورت بر صداقتش،
به تو صادقانه دروغ می گوید!!!!
حفره های خالی... اسمشون چیه؟ خلاء یا جای خالی یا نبودن...
گاهی جای نبودن ها درد می گیره...
.............
گاهی ها میشن همیشه
و درد مزمنی که می ترسی التیام پیدا کنه...می ترسی....
اینکه آدمها تاریخ انقضا دارند و روابط هم چیز تازه ای نیست.
اینکه یاد بگیرم به ناپایدارها دل نبندیم هم حرف تازه ای نیست.
ولی گاهی تاریخ انقضایی زودتر از آنچه تصور می شد می رسد.آنوقت است که باید شک کرد. به چیزی در حرفا، روابط یا حتی به خود آن آدم مقابل و هدفی که داشته از این حرف این رابطه ، این ...
ولی تا رسیدن به روزی که یاد بگیریم هیچ چیز پایدار نیست، زمان بسیاری راه پیش رو داریم...
شاید هرگز یاد نگیریم چون همیشه امیدی هست برای نرسیدن این تاریخ...
اون روبروم داره ....پرواز می کنه.....
می بینمش هنوز.....
از پشت پنجره...
هی دست تکون میدم ...
هی داد می زنم ...
اون سنگدل..
ولی ....
هم کور ه ... هم کر ه ....
قرار بود دوباره اینجوری ننوسیم ولی این مال چند روز پیشه که فرصت نکردم اینجا بنویسم
...
خوب راستش دیروز روز زیاد خوبی نبود. البته تا دم دمای غروب...
نشسته بودم اینجا و داشتم یه آپ جدید می نوشتم و اینقدر که حال روحیم خراب بود اشکام تند تند میومد و منم چون میدونستم کسی سراغ میز من نمیاد راحت می نوشتم و گریه و ...
یکی از بچه ها که اومد طرف میز من....
خلاصه از اونا اصرار که آخه چی شده بهار ... و از من انکار که چیزی نیست...
یه دوست خوب بعد از مدتها نشست و باهام هم صحبت شد. بالاخره تونستم با یه دوست بزرگتر از خودم حرف بزنم. این مدت کوتاهی که همکار شدیم نمیدونم چرا اینقدر راحت تونستم باهاش درد دل کنم. یه جورایی مثل خودمه توی گوش دادن به درد دل آدما. و بعد از مدتها یکیه که از خودم بزرگتره.
بعد از شنیدن حرفاش و یه کم گریه و درد دل کلی آرومتر شدم . بعدشم که رفتم خرید . بعد از دو ماه!! فقط خانوما میتونن بفهمن که خرید چه حس خوبی به آدم میده. کلی انرژی
یه مانتو و کیف و یه کمی خرت و چرت گرفتم و راضی و خوشحال برگشتم خونه. دیگه اصلا فکرای عصر توی سرم نبود
دلم طاقت نیاورد و شب به پریسا اس ام اس دادم و ازش به خاطر بعدازظهر تشکر کردم
راستش توی جواب اس ام اسم یه متنی فرستاد که با اینکه تکراری بود ولی واقعا حس خوبی بهم داد:
وقتی خدا داشت بدرقه ام میکرد، بهم گفت:
جایی که میری مردمی داره که می شکننت، نکنه غصه بخوریمن همه جا با تو هستم ،تنها نیستی ... تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری،؛قلب میذارم که جا بدی، اشک میذارم که همراهیت کنه، و مرگ که بدونی برمیگردی پیشم
جمله اولش اشکمو درآورد ولی خیلی قشنگ بود.
پ.ن1 : مرسی از دوستای خوبی که توی پست قبل کامنت گذاشتن.
پ.ن2 : نازلی عزیزم دیگه سعی می کنم خوب باشم و نگرانت نکنم :)
به یک فرصت جدید برای شروع دوباره زندگی نیازمندیم :)
دیدن "طاهر فردوس" زیر چادر اکسیژن توی بیمارستان منو برد به شبی که تو... توی بیمارستان .... زیر چادر اکسیژن بودی و من نمی تونستم ازت خبری بگیرم...و چه شب وحشتناکیو به صبح رسوندم...
آآآآآآآآآآآخ که چقدر دلتنگتم بی معرفت....
خسته شدم از بس واسه همه غصه خوردم! درد و دل گوش دادم ! با گریه ها گریه کردم!
بابا این لعنتی توی سینه منم دله! چرا وقتی میگیره پیش هیچکومتون زاری نمی کنم...چرا اشک و آهام واسه خودمه .شادی هم که قربونش برم ...
من به همین یه ذره آرامشی که از غرق شدن توی کار دارم و اصلا نمیدونم دیگه معنیش چیه ... راضیم از اینکه تو نیستی که عذابم بدی... راضیم ... نه عشق میخواهم نه شادی. به خدا به همین وضع راضیم
گاهی که بازم درددل میشنوم دیگه گنجایشم تموم میشه. دیگه فقط یه تلنگر می خواهم که بشکنم. به خدا منم آدمم چرا هیشکی اینو نمی فهمه حتی خودم... که حاضر نیستم کسیو که تو بی پناهیش بهم پناه میاره رد کنم.... حتی خودم