16-

خسته شدم از بس واسه همه غصه خوردم! درد و دل گوش دادم ! با گریه ها گریه کردم!

 بابا این لعنتی توی سینه منم دله! چرا وقتی میگیره پیش هیچکومتون زاری نمی کنم...چرا اشک و آهام واسه خودمه .شادی هم که قربونش برم ...

من به همین یه ذره آرامشی که از غرق شدن توی کار دارم  و اصلا نمیدونم دیگه معنیش چیه ... راضیم از اینکه تو نیستی که عذابم بدی... راضیم ... نه عشق میخواهم نه شادی. به خدا به همین وضع راضیم

گاهی که بازم درددل میشنوم دیگه گنجایشم تموم میشه. دیگه فقط یه تلنگر می خواهم که بشکنم. به خدا منم آدمم چرا هیشکی اینو نمی فهمه حتی خودم... که حاضر نیستم کسیو که تو بی پناهیش بهم پناه میاره رد کنم.... حتی خودم

نظرات 2 + ارسال نظر
نازلی یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

خیلی خسته ایی بهار جان. خیلی زیاد عزیزم یه مشاوره برو شاید حتی لازم باشه یه مدت خیلی کوتاهی دارو مصرف کنی من خودم الان بعد از ۴ ماه که دارو مصرف کردم اونقدر حالم بهتره اونقدر خوبم که نمیدونی مثل چینی بودم به قول تو با یه تلنگر میشکستم.
مراقب خودت باش هر وقت میام اینجا میخونم نگران میشم میخوام هر جور شده کمکت کنم ولی نمیدونم چطوری اگه خواستی بگو که با هم صحبت کنیم.

نازلی جان نمیدونم واقعا همین قدر که میگی شاید داغون باشم ولی نمیتونم بروم مشاوره. چون جرئت حرف زدن ندارم. اینجا هم که می بینی می نویسم خیلی خیلی دارم زور میزنم حرف بزنم...
نگران نباش عزیزم .خیلی وقته همین وضعیتو دارم
تازه باورت نمیشه با این وضعیت روحی دارم به چند نفر توی غصه هاشون دلداری میدم و همراهی می کنم....

نازلی یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

طاقت بیار عزیز دلم این نیز بگذرد باید این روزها رو تحمل کنی تا فراموشش کنی . این سریالهای آبکی و غمگین تلویزیون رو هم نگاه نکن یه کاری بکن دلت باز شه عزیز دلم.

تلویزیون که اصلا نمی بینم ولی این سریالو فقط نگاه می کنم...
تلویزیون هم که نبینی هزار تا چیز دیگه هست یاد اون چیزایی که نباید بندازدت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد