20-

اون روبروم داره ....پرواز می کنه.....


می بینمش هنوز.....


 از پشت پنجره... 


هی دست تکون میدم ...


هی داد می زنم ...


اون سنگدل..


 ولی ....


هم کور ه ... هم کر ه ....



قرار بود دوباره اینجوری ننوسیم ولی این مال چند روز پیشه که فرصت نکردم اینجا بنویسم

...


نظرات 5 + ارسال نظر
فیروز شیردل سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ب.ظ http://www.shirdel.blogsky.com

با سلام

مطالب خوبی نوشته ای

موفق باشید
به ما هم سر بزنید

محمدرضا چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ق.ظ http://cinematography.blogsky.com/

میفهمم حالتو بهار خانم! خودم کشیدم همشو! خیلی نوشته هات ناراحتم نمیکنه چون به مرور زمانه که خودش حل میشه..... خداوند پشتو پناهت

آره مرور زمان حلش می کنه. اینو همیشه خودمم به همه میگم ولی تا اون حل بشه خود آدمم حل میشه...

محمدرضا چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ق.ظ http://cinematography.blogsky.com/

نمیشی! بهت قول میدم که نمیشی بهار!
البته منظور از زمان این نبوده که بزاری به حال خودشاااا! تو باید خودتم بخوای که زمان حلش بکنه... نبینه آبجی م از این حرفا بزنه هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا(کاملا خشمگین)

اصلا ترسناک نیستیا . میدونستی؟ الان کلی خندیدم از عصبانیتت


.........
نمیدونم والا چند روزی خوبم . ولی دوباره بر میگردم توی همین مودی که بودم

محمدرضا چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ http://cinematography.blogsky.com/

خب واسه اینه که خودت میخوای اینجوری بشه!

:(

نازلی شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

عیبی نداره گاهی شاعرانه میشه آدم ولی نزار طولانی بشه.

اوهوم ....گاهی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد